خورشید :ِDخورشید :ِD، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

تنبـــــــــــــل

یو یو بازیه خدا با ما

1392/4/24 0:17
نویسنده : تنبل
349 بازدید
اشتراک گذاری

گاهی وقتا_مثل الان_حس میکنم خدا منو از ناحیه ی تنبون بین دوتا انگشتش گرفته و داره باهام یویو بازی میکنه!

هی منو تاب میده اینور و اونور...منم عینهو اون یو یوی بدبخت هی تا مرز سکته میرم و برمیگردم!

احساس بانجی جامپینگ به آدم دست میده...یه بارش باحاله ها...دوبارش هیجان داره ها...سه بارش تورو به وجد میاره ها...ولی بیشتر که میشه دیگه حس تهوع و سرگیجه و اضطراب و ترسو اینا میاد سراغت...

اصن یه حس بد !!!

هی تا مرز دیوار میری و برمیگردی...

هی تا لبه ی آتیش میری و برمیگردی...

هی تا مرز پرتگاه میری و بر میگردی...

هی تا لبه ی سیم خاردار میری و برمیگردی...

کلا فقط در رفت و برگشتی...

گاهی وقتا هم احساس ضربه فنی شدن بهت دست میده_مثل الان_حس میکنم خدا با 1%...فقط 1% قدرتش...امممم شایدم خیلی کمتر! زده فکمو آورده پایین و منو کوبونده توی دیفال!حس میکنم فک پایینم نود درجه گردش زاویه داره...گردنم از چهل و پنج ناحیه شکسته...کتفمو نگو! تا نوک انگشتای پام خاکشیر شده...دماغمو باید پلاتین بذارم...جفت چشامم از فشار وارده شوت شده بیرون داره عین فنر اینور اونور میشه.................

نمیدونم چرا اینجور موقع به آسمون نگاه میکنیم با خدا حرف میزنیم!یعنی خدا واقعا توی آسمونه؟

اگر اینطوریه خوشبحال کلاغا!!!

در اینجور مواقع_مثل الان_خودکارمو میذارم روی میز یه نگاه میندازم به آسمون_که سقف اتاقم نمیذاره ببینمش_و مظلومانه میگم خدایا...بس نیس؟نمیخوای تمومش کنی؟

هرچی گوشمو تیز میکنم صدایی نمیشنوم از طرف خدا!

ولی یه صدایی از درون بهم میگه:همینم از سرت زیاده!باید بشینی خدارو شکر کن

افکارم دستشو میزنه به کمرشو و یه ابروشو میده بالا میپرسه:چرا اونوقت؟

جواب میده چون کش تنبونت دست خداست!!!

میفهمه منظورشو درست درمون نمیفهمم میگه

خدا شما احمقارو خیلی دوست داره! ممکنه تا جهنمو آتیشو دیوارو دره و پرتگاه بری...اما برمیگردی!

خداتون شماهارو تنها نمیذاره...بعله!

با خودم میگم:ئه راست میگه!

دوباره ادامه میده:

اگر کش تنبونت دست یکی از همنوعان خدانشناس خودت بود چیکار میکردی؟

همونا که وقتی به زندگیه تو میرسن میشن مریم مقدس!!!!و توی زندگیه خودشون از راسپیوتینم بدترن!

همونا که عقده های روحی روانی و جسمیه خودشونو سر بقیه خالی میکنن!

زورشون از بقیه که بیشتر باشه نه رحم میشناسن نه انسانیت و معرفت!

نا امیدانه بهش نگاه میکنم میگه عین اسبی که به نعل بندش نگاه میکنه نگام نکن!

برو درست شو...آدم باش...حواستو جمع کن ببین کش تنبونتو بهت ننداخته باشن...چینی نباشه یه وقت!!!

.

.

.


الان دارم فکر میکنم رنجایی که میکشم به خاطر یو یو بازی با خداست یا به خاطر کش تنبونم که خرابه!

واقعنی امتحان خدا سخت شده یا ایمان من ضعیف؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

شکوه
27 تیر 92 0:32
با سلام عزیزم مثل همیشه مطالب تون عالی ولی نمیدونم چرا وقتی این قسمت خوندم احساس کردم که غصه داری نمیدونم انشاالله که من اشتباه کرده باشم عزیزم وهمیشه گل لبخند رو لب تون باشه طاعات تون قبول


شکوه جونم من واقعا خوشحال میشم توی وبم میبینمت
دلگیریارو بیخیال بابااااااااا
همه اینطوری میشن
منم مثل بقیه
هدا سادات
6 مرداد 92 16:05
همت
6 مرداد 92 19:31