خورشید :ِDخورشید :ِD، تا این لحظه: 33 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

تنبـــــــــــــل

ابو حسنا سینا...

1391/11/19 0:36
نویسنده : تنبل
369 بازدید
اشتراک گذاری

امون از دست این کنجکاوی زیاد و این حرفا

راستش یکی از خصوصیات اخلاقی من اینه که وقتی روی یه چیزی حساس می شم تا ته توی اون قضیه رو در نیارم بیخیال نمیشم

مثلا یادمه دورانه دبیرستان سر درس شیمی معلممون جیوه آورد سر کلاس کلی اصرار کرد به بچه ها که اصلا باهاش تماسه مستقیم نداشته باشید چون احتمال سرطان پوست و این چیزارو داره

منم اصلاااااااااااا کنجکاویم گل نکردلبخند اصلا دلم میخواست این جمله ی مهم رو آویزه ی گوشم کنم بعدشم بدم با طلا روی یه لوح طلایی بنویسنش بعدم بزنمش جلوی در اتاقم تا همه بخوننش و اطلاع رسانیه جمعی کنم

 

خلاصه بین خودمون بمونه که تا آخره کلاس یه گوله از جیوه هرو پیچوندمو بعدش روی دستم قل قلیش کردم کف زمین به هزار قطره ی دیگه تبدیلش کردمو اتفاقی زیر دستبند طلای دوستمم فرستادمش!که 1 ساعت فقط 1 ساعت بعدش دستبندش پاره شد!!!!به خاطره همین موضوع منو دفتر مدرسه خواستن....خلاصه همه ی اینارو گفتم که بگم الان 6 سال از اون روز گذشته و دستم هیچ مریضیه پوستی ای نگرفته! همین اطلاعات نادرستی که معلمم از جیوه بهم داد!!!!!!!!!!!!!!!!باعث شد دیگه به اینجور اطلاعات پزشکی زیاد اعتماد نکنملبخند

و در راستای همین باورم چند روز پیش داشتم با کامی(کامپیوتر)بازی میکردم که حس کردم سردرد بدی دارم

از توی کیفم یه بسته ژلوفن برداشتم تا نوش کنم که دیدم یکی از قرصها روکشش باز شده و عملا بلا استفاده شده

توی همچین شرایطی اگر یه آدم عادی بود امکان داشت در قرص رو می بستو اونو دوباره مینداخت توی کیفش... یا اینکه اون قرص خرابرو مینداخت دور اما ابو حسنا سینا یه فکره بکر زد به سرش

خووووووووووووووب دلم میخواست ببینم توش چیه!

اولش هی با دستم ورزش دادم دیدم خیلی سفته اصلا نه میشکنه نه مثله اون کپسولا یه دفه میپاشه توی هوالبخند(امون از تجربه)

خلاصه این شد که کلا بازی رو بیخی(بیخیال) شدم رفتم توی آشپزخونه یه چاقو برداشتم افتادم به جونش دیدم به جز اون لایه ی سفت روش یه مایع لزج توش هس که خیلی بد بوهه خیلی هم سخت پاک میشه ازش بدم اومد با مایع ظرفشویی کلی دستمو سابیدم تا پاک شد بعدم کنجکاویم ارضا شد رفتم پی بازیم ولی 1 ساعت بعدش دیدم دستم داره میسوزه گوشه ی لبمم میسوخت حالا نمیدونم کی دستمو زده بودم به لبم اصلا نمیدونم این سوزش در راستای همون غسل دادنه قرصم بود یا نه...

ولی میخواستم از همین جا به مسئولین بگم لطفا روی پاکت این قرصای ژلوفن بنویسید اصلا کنجکاوی نشود!!!!!

پ.ن :اگر سر درد گرفتید با چشمای بسته سراغ قرص برید تا کنجکاویتون گل نکنه

پ.ن :وقتی کنجکاویتون گل کرد دیگه بیخیاله قرص خوردن شید چون منم وقتی رفتم پی کنجکاویم سردردم خوب شد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

آوازقو
19 بهمن 91 6:56
ابوحسناسینای............این عادت از بجگی گریبانتو گرفته.......حتما ائن طلاهای نازنینی که تو باغچه بزرگه خاک کر ده بودی یادته.........اونارو کاشته بودی تاسبز بشن.......داداش جلال و من موقع کاشتن کاهو گوجه فرنگیها پیداشون کردیم..........البته همه رو که نه......کمی تا قسمتی.....

بلییییییییییییییییییییی مادرم یادمان میباشد...

مامان دینا جون
21 بهمن 91 20:28
آخ جونمخوبت شد؟حالا بازم کنجکاوی میکنب ابو حسنا جونم


والا خودمم همیشه آخر فضولیام با خودم عهد میکنم که دیگه بار آخرم باشه ولی نمیدونم چرا دوباره ...
خواهر زاده ی گلت فا فا جونت
27 بهمن 91 15:09
فدات بشم من خاله ی گلم که این کنجکاویهات منم کشته ولی مراقب خودت باش کار یه دفه میشه ها


دیگه کار بیشتراز این گلم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هدا سادات
27 بهمن 91 20:02
اییییییییییییییییییییی که تو آخرش هم سر به راه نمیشی


عزیزم این فقط یه کنجکاویه ساده بود
جواد جون
18 اردیبهشت 92 14:48
دليلش اينه كه به روح اعتقاد نداري