خورشید :ِDخورشید :ِD، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

تنبـــــــــــــل

خواب را دریابم که در آن دولت خاموشی هاست

1391/9/13 2:51
نویسنده : تنبل
670 بازدید
اشتراک گذاری

دلم خواست یه چیزی بنویسم .....

دلم گرفته .......... گاهی وقتها یک چیزهای کوچیک باعث یک تکون بزرگ میشه ..........

بعدش باورت  نمیشه !!!

از خودت می پرسی واقــعــــــا ؟؟؟!!!

بازم باورت نمیشه !!!!!

دوباره به خودت نگاه میکنی ......

بر می گردی ......

به حافظه ات فشار میاری .........

نگاه میکنی ......

لال می شی ......

نگاه می کنی ........

گوش می دی .........

نگاه میکنی ........

بغض میکنی ........

 نگاه میکنی .........

دلت ضعف میره برای یک قطره اشک تا بار دلت رو سبک کنی ........

 اما باز هم فقط نگاه میکنی .......................

.

.

.

 

دلت می خواد بپرسی چرا ؟

به خودت میگی یعنی به همین سادگی تمام " دوستت دارم " ها به باد فنا میره ؟

اصلا دوستت دارم از کجا میاد ؟

دوست کیه ؟

چقدر حاضرم پای دوستیم بایستم ؟

دوستهام چقدر پای من می ایستن ؟

باید انتظار داشته باشم ؟

نباید انتظا رداشته باشم ؟

همین موقع هاست که می فهمی حالت بدجوری خرابه و باید لپ تاپت رو خاموش کنی و خودتو بسپری به خواب ........

خواب چه نعمت بزرگیــــــــه !!!

حتی اگر اون نیمه مرگ هم باشه ........... بازم پناهگاهه ........

باید لپ تاپ رو خاموش کرد و رفت به پناهگاه ...........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

زهره شریفی
7 اسفند 91 20:55
سلام دوست خوبم، راست میگی اینجور موقعها بهتره به خواب پناه برد ولی همیشه هم خواب پناهگاه نیست ، گاهی خواب تبدبل میشه به کابوس، گاهی انتظار داریم از دوست و گاهی شاید نباید انتظار داشت، گاهی یه دوست سهم دل من نیست و بهتره ازش انتظار نداشته باشم، اما از خودم انتظار زیادی دارم، انتظار دارم پای دوستم بایستم، انتظار دارم برای دوستم تکیه گاه باشم، انتظار دارم برای دوستم دوست باشم، و شاید گاهی انتظارات زیادی از خودم دارم. ............

آره گلم راست میگی منم بهش معتقدم